محل تبلیغات شما

من شش ساله ام



 

من برگهای زیر پاهایت ، 
و ابرهایِ سنگینِ غمگینِ بالای سرت را
 که هر لحظه ،بیم باریدنش هست دوست دارم. 
هر چیز را که دست تو آن را لمس کرده
و هر سخنی را که تو بر زبان می آوری دوست دارم
 نگاهت را، 
تمام پیچ و خم ابروهایت را و 
خودت را هر طور که هست.


هنوز فکر میکنی برایم مهم نیستی؟
كه به تو فکر نمیکنم؟!
از بویِ لباسهايم می فهمند که عطر تو را میزنم
از عطر تنم می فهمند که در خاطره هایم قدم می زنی
از محو نگاهم به ماه می فهمند
كه دلتنگ توام
ديگر نمی توانم پنهانت كنم
از نوشته هایم می فهمند
هنوز از تو می نويسم .


#دیهور_انتهورا


مه آلودِ جنگل!
بوی درختان خیس!
برگهای خفته بر عرصه ی زمین!
هوای صبحدمان که از عطر تو لبریز است؛
وچشمهای نخفته ی من از شبهای راز آلود پریشانی
پکرگون شده از غفلت یک عمر تنهایی
و فقط عطر توست که ابر های زمخت را
باروَر میسازد
ولرزش شانه های من را
که تکیه گاهی نیست جز در خیالت.

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مدیون شهدا چرند های دختر خل و چل/= کتابخانه عمومی شهید رجایی اهواز